نیاز...
«نیازهایت را بگو تا بگویم تو کیستی». این جمله در بین روانشناسان امروز جمله رایجی است. به عبارت دیگر، سطح نیازهای هر فرد تا حدود زیادی بیانگر شخصیت اوست. از جمله روانشناسانی که در مورد نیازهای انسان مطالعات عمیق و وسیعی انجام داد، آبرهام مزلو (Abraham Maslow) بود. او معتقد بود که برای شناخت انسان باید دید که او از چه نیازهایی متاثر است و به عبارت بهتر چه سطحی از نیازهای او فعال است. از دید او نیاز حالتی را در شخص پدید میآورد که طی آن نتیجه خاصی برای او جالب توجه و ارزشمند میشود. در واقع میتوان گفت که نیاز باعث انگیزش انسان میشود تا او را وادارد که برای رفع آن تلاش کند.
مزلو در کتاب انگیزش و شخصیت (Motivation and Personality) که در 1943 و در سی وپنج سالگیاش نوشت، نظریهای را ارایه داد که تاثیر عظیمی بر مطالعات مربوط به شناخت انسان، رفتارهای او و انگیزههایش گذاشت. آثار او در زمینه شناخت نیازهای انسان و طبقهبندی آنها و چگونگی شکوفایی ظرفیتهای انسان تاثیر بزرگی بر حوزههای مدیریت، کارآفرینی و منابع انسانی داشته است.
مزلو نیازهای انسان را به پنج طبقه یا سطح در یک هرم تقسیم کرد و معتقد بود که هر انسانی در انجام رفتار خاصی تحت تاثیر یکی از این نیازهاست و همیشه نیرومندترین نیاز بیشترین تاثیر را بر رفتار شخص میگذارد و ما برای این که بفهمیم که شخص چرا یک رفتار خاص را بروز داد، باید بدانیم که در آن لحظه تحت تاثیر چه نیازی بوده است. اجازه بدهید که نگاهی به سلسله مراتب نیازهای انسان از دید مزلو بیندازیم که معمولا به شکل یک هرم نشان داده میشود.
1. نیازهای زیستی:
نیازهایی مانند غذا، آب و خواب در پایینترین و ابتداییترین سطح نیازهای انسان قرار میگیرند و تا این نیازها، دستکم تا حدودی برآورده نشوند انسان نمیتواند به رفع سطح بالاتری از نیازهای خود بپردازد. به عنوان نمونه انسانی که به شدت گرسنه است نمیتواند به نیازهای سطح بالاتر مانند عشق یا احترام متقابل و عزت نفس فکر کند.
2. نیازهای ایمنی:
این نیازها به اندازه نیازهای زیستی قوی نیستند اما می توانند تاثیر قدرتمندی بر رفتار انسانها بگذارند. از جمله این نیازها میتوان به نیاز به داشتن شغل پایدار، خانواده، مسکن، پسانداز، بیمه و ... اشاره کرد.
3. نیازهای اجتماعی:
عشق و احساس تعلق: وقتی نیازهای زیستی و ایمنی تا حدودی برآورده شدند، اکنون نوبت به نیازهای اجتماعی مانند احساس تعلق به گروه، محبت، عشق و نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن میرسد. این که بتوانی انعکاس وجود و شخصیت خود را در آینه وجود دیگران ببینی. عضویت در احزاب و گروهها، انجمنهای مورد علاقه و داشتن روابط مهرآمیز از جمله نیازهای اجتماعی است. مزلو معتقد بود که برآورده نشدن نیازهای مرتبط با عشق باعث به وجود آمدن بسیاری از اختلالها و بیماریهای روانی میشود.
4. نیازهای مرتبط با احترام و اعتماد و عزت نفس:
داشتن عزتنفس و دوست داشتن خود از جمله نیازهایی است که پس از برآورده شدن سه سطح دیگر از نیازها خود را نشان میدهند. این که احترام و نیز عزت لازم را برای خود قایل شوی و در عین حال از دیگران ببینی، از نیازهای مهم انسان به حساب میآیند. نیاز به موفق بودن، مورد قدردانی قرار گرفتن، شهرت و اعتبار، موقعیت اجتماعی و پیشرفت در این طبقه قرار میگیرند. مزلو اعتقاد داشت که کمبود عزتنفس میتواند به افسردگی منجر شود.
5. خود شکوفایی:
آخرین و بالاترین مرحله در سلسله مراتب نیازهای مزلو نیاز به خودشکوفایی(Self-actualization) و تحقق استعدادها و ظرفیت های درونی است. او انسان خودشکوفا را دارای ویژگیها خاصی میداند و معتقد است که انسان باید همه آنچه را که میتواند بالقوه باشد، به فعل درآورد و همان بشود.
نکته مهم در هرم نیازها این است که چهار نیاز اول نیازهای مبتنی بر کمبود (Deficiency Needs) هستند. یعنی انسان این نیازها را در خود دارد و چون چیزهایی که آنها را برآورده می کنند وجود ندارد و یا به اندازه کافی وجود ندارد، انسان برای به دست آوردنشان انگیزه مییابد و تلاش می کند که آنها را به چنگ آورد و تنش روانی ناشی از نیاز را مرتفع کند. اما نیاز پنجم یعنی خودشکوفایی مبتنی بر کمبود و محرومیت نیست. وقتی نیازهای چهار سطح قبلی برآورده شوند، نیازهایی که وی آن را نیازهای «بودن» مینامد به میان میآیند و فرآیند رشد، انسانهای خودشکوفا را هدایت میکند و ارزشهایی مانند حقیقت، واقعبینی، صداقت و زیبایی انسانها را برمیانگیزانند. نکته دیگر این که مزلو اعتقاد نداشت که این مراحل کاملا همگانی و غیرقابل انعطاف هستند. گاه ممکن است شخص خاصی، به دلیل تجربیات خاص بدون طی کردن یک نیاز، به مرحله بعد میرود. اما این سلسله نیازها در مورد اغلب انسانها می تواند به کار گرفته شود.
خودشکوفایی...
مزلو اعتقاد داشت که بیماریهای روان انسان عمدتا به دلیل برآورده نشدن نیازها و به ویژه نیاز به خودشکوفایی به وجود میآیند. او دهها نفر از افرادی را که فکر میکرد که به مرحله خودشکوفایی رسیدهاند مورد بررسی و مطالعه قرار داد. انیشتین، بتهون، والت ویتمن، مارک تواین، جفرسون و تنی چند از دوستانش از آن جملهاند. مزلو اعتقاد داشت که تعداد اندکی از افراد هر جامعه می توانند به مرحله خودشکوفایی برسند چرا که امکانات لازم برای اغلب مردم در جوامع انسانی فراهم نیست. رفتار افراد خودشکوفا منبعث از نیازهای مبتنی بر کمبود نیست بلکه فرآیند رشد است که آنها را به سوی محقق کردن ظرفیتهای بالقوه میبرد.
مزلو بعد از مطالعه تعدادی از انسانهای خودشکوفا، پی برد که آنها خصوصیات مشترکی دارند که برخی از آنها از این قرارند:
- واقعیت را به درستی درک می کنند و بر مبنای آن رفتار میکنند.
- خودپذیری بالایی دارند و با خود و دیگران و دنیا در صلح هستند.
- آنجا که لازم باشد از دیگران و فرهنگ غالب تاثیر نمیگیرند و استقلال رای دارند.
- مسالهمدارند تا خودمدار و به دنبال حل مسایلی هستند که برای انسانها و جوامع مهم باشد.
- به نیاز خود برای تنهایی و باخود بودن اهمیت میدهند.
- خودجوش و خودانگیخته هستند و پاداشهای خارجی آنها را چندان تحت تاثیر قرار نمیدهد.
- خلاق هستند.
- روابط عمیق با تعداد کمی از دوستان دارند.
- نوعی شوخطبعی طبیعی دارند.
- اهل تقدیر و تحسین هستند.
وی همچنین داشتن تجربه اوج یا غرق شدن در یک تجربه خاص و برگرفتن حواس از چیزهای دیگر، داشتن حس انساندوستی، منحصر به فرد بودن، انعطافپذیری، همدلی با دیگران و نداشتن بیماری و اختلالات روانی را از دیگر خصوصیات انسانهای خودشکوفا به شمار میآیند.
خودشکوفایی و مدیریت...
این که چگونه همکارانی داشته باشیم که نسبت به کار و سازمانی که در آن کار میکنند بیتفاوت نباشند، کارکنانی که خلاق باشند و بتوانند از طریق نوآوری و یا از طریق کار صادقانه اهداف سازمان یا شرکت را پیش ببرند، از دیرباز دغدغه مدیران و کارآفرینان بوده است. در نقاط مختلف دنیا سازمانها و شرکتها، هزینههای زیادی به این کار اختصاص میدهند. اما مزلو به ما آموخت که انسانها چه نیازهای مهمی دارند و کدام یک از آنها در اولویت هستند. به این ترتیب، در نظر گرفتن مثلا یک پاداش مالی برای همه کارکنان سازمان نمی تواند خیلی موثر باشد چرا که هر کدام از آنها در موقعیتهای متفاوتی هستند.
بدیهی است کسی که نیازهای سه سطح اول برایش ارضا شده باشد، یک پاداش مالی چندان در او انگیزه ایجاد نخواهد کرد. بهطور طبیعی کارمندی که هنوز در مرحله تامین غذا و یا سرپناه برای خود و خانوادهاش به سر میبرد، نمی توان از او انتظار داشت که به ارزشهای سازمانی بیاندیشد.
البته همیشه هستند کسانی که گونهای دیگر رفتار می کنند و یا میتوانند برای کوتاه مدت بعضی از نیازهای خود را به خاطر مصالح بلندمدت خود یا جامعه، نادیده بگیرند؛ اما نمی توان از همه انتظار داشت که چنین کنند.
مزلو مکتب خاصی را در روانشناسی پدید آورد که به روانشناسی انسانگرا معروف است. عمده روانشناسان پیش از او ذات و طبیعت بشر را بد و یا خشن میپنداشتند. به عنوان نمونه فروید اغلب رفتارهای مهم انسان را متاثر از ناخودآگاه میداند که خود منبع عقدههای تشفی نایافته و سرشار از خشونت است. یا اسکینر که معتقد بود با مقداری پاداش می توان انسان را را به هر سو که مایل هستی بکشانی. اما، مزلو بر طبیعت مثبت ذات انسانی پای فشرد و این که کافی است شرایط اولیه برای بروز استعدادها و ظرفیتهای انسان پدید آید آنگاه خواهید دید که چگونه او شکوفا میشود. نکته عجیب و جالب اما، این است که این نظریه مثبت و این روانشناسی انسانگرا را کسی ارایه داد که خود در شورهزار تحقیر، نفرت و نادیده انگاشتن ظرفیتهای انسانی در یکی از شدیدترین اشکال خود، بالیده بود؛ آری، آن کودک...
آن کودک...
آن کودکی که مادرش غذا را از جلوی دستش میربود و به فرزندان دیگر میداد، آن کودکی که پدرش او را زشتترین کودک روی زمین مینامید و معلمش همه کار میکرد تا ثابت کند که او بیاستعداد است، آن کودکی که در کوچه پسکوچههای بروکلین پرسه میزد تا بلکه کتابخانهای بیابد و کتابی بخواند، نامش آبرهام مزلو بود و در تمام عمرش یک چیز بیشتر نگفت: اگر میخواهید انسان، انسان شود، به او کمک کنید تا استعدادهای درونیاش را شکوفا کند.
ماهنامه شبکه را از کجا تهیه کنیم؟
ماهنامه شبکه را میتوانید از کتابخانههای عمومی سراسر کشور و نیز از دکههای روزنامهفروشی تهیه نمائید.
ثبت اشتراک نسخه کاغذی ماهنامه شبکه
ثبت اشتراک نسخه آنلاین
کتاب الکترونیک +Network راهنمای شبکهها
- برای دانلود تنها کتاب کامل ترجمه فارسی +Network اینجا کلیک کنید.
کتاب الکترونیک دوره مقدماتی آموزش پایتون
- اگر قصد یادگیری برنامهنویسی را دارید ولی هیچ پیشزمینهای ندارید اینجا کلیک کنید.
نظر شما چیست؟